English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5585 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
the needful U انچه باید کرد
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
suit yourself U هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
You need to take care to differentiate between facts and opinions [ differentiate facts from opinions] . U شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید [حقایق را از نظرات تشخیص بدهید] .
do me this kindness U بکنید
do as you please U بکنید
do that first U ان کار را اول بکنید
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
What do you want to do with it? U با این چه می خواهید بکنید؟
g. ma a favor U التفاتی درحق من بکنید
Make three copies of each film. U از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
please do me a service U خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
Limit your expenditures to what is essential . U مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
pleaseŠturn over U بیزحمت ورق بزنیدیابازگشت به صفحه پشت بکنید
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
whatever U هر انچه
that which U انچه
whatever U انچه
i lent him what money i had U انچه پول ...
as far as i can see U انچه من می فهمم
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
as for as i know U انچه من میدانم
for aught i know U انچه من میدانم
for a iknow U انچه من می دانم
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
so far as U تا ان اندازه که انچه
what U هرچه انچه
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
more than needs U بیش از انچه بایسته
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
halfpennyworth U انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
outh U باید
ought U باید
there is a rule that... U که باید.....
should U باید
shall U باید
to have to U باید
maun U باید
in due f. U باید
the f. of a table U باید
must U باید
as it deserves U چنانکه باید
ought U باید وشاید
you must know U باید بدانید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید بروم
it is necessary to go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
one must go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
prettily U بخوبی چنانکه باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
meetly U چنانکه باید و شاید
shall i go? U ایا باید بروم
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
you might have come U باید امده باشید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
you must go U شما باید بروید
enow U بسنده انقدرکه باید
he needs must go U ناچار باید برود
comme il faut U چنانکه باید وشاید
he must have gone U باید رفته باشد
chicane U مانعی که باید دور زد
load U کاری که باید انجام شود
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads U کاری که باید انجام شود
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com